شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند
این کمترین از ذرّه را شکـرت نیاید وز عهدۀ شکر تو کی چون من برآید
اصلا همینکه میتـوان ذکر توگویم شکـرهمین نعـمت کجـا ازمن بیاید
ای اسـم تـو تـسـبــیـح کـل مـاسـوالله والله نـامت،عـقـده از دل میگـشایـد قدرت بدست توست، هم فقر وغنا نیزعزت به هرکس که تومیخواهی میآید
تو خـواستی،بیـمار باشم یا سـلامت امر تو مـرگ و زنـدگی را مینماید
این حرفهای ناب را ازخود ندارم
ازنـور چـشمان حسین، سجـاد دارم
سـجـاد مارا بامنـاجـات آشـنـا کـرد اوبـود ازاول که ما را با خـدا کرد
ما هـیـچگه ازمـعـرفـت آگه نـبـودیم انفـاس زین العـابدین ما را دعا کرد
کی با خـبر بودیم از شب زندهداری ما را علیبنالحسين اهل صفا کرد
کی بیسحر از زندگی لذت برد دل دل را بهعـشق بندگی اومبـتلا کرد دلمردگان رابردگی نفس،حتمی استخوش باد آنکه خویش را درحق فناکرد
مـمـنـون مـولانـا امـامالـعـابـدیـنــیـم
ما عبد تعـلـیـمات زینالصـالحـیـنـیم هرکس که در بند خدای عالمين است خود عبد دربارعلی بن حسین است
آزاده هـستـیم و ز حـق آزاد،هـرگز آزادگی فـرهنگ والای حـسیناست
دانی علی بن حسین بن عـلی کیست آنکه حسین بنعلی را نور عین است
مــیــلاد او ســرمــایــۀ آلمــحــمــد رخسار اونـور تمام مشـرقـین است
دیـده گـشـود وروی ثــارالله را دیـد ما را نماز دل سوی ذوقِـبلتـین است
کعبه شعـف از شوق این دیدار دارد
یعـنی خـدا را شکـر،مـولا یار دارد
یـارآمده بـهـر حسـین وخـیمههایش هر چـند بیـمـار آمـده در کـربـلایش
یاری که بـارکـربـلا بردوش گـیرد با گردن مجروح و زخم دست وپایش
او انـقـلاب اشـک را ایـجــاد کــرده با گریه و شب زندهداری ودعـایش
با یـاری زیـنب،نـگـهـدار حـرم شـد گه با اسارت، گه به سوزخطبههایش حرفش پیام خون،کلامش معجزوحیدشمن نگون شد ازچنین نطق رسایش
رفتار او،الگـو برای شیـعـیان است
اوبرترین رهبربرای رهروان است
روح صـحـیـفه مـرددیـن میآفـریند از اهل ایـمـان،عـابـدين میآفـریـنـد
تنهـادعـاهای صحـیفه آه شب نیست از آه شب، صبـحی امـین میآفـریند
مـردان پــولادیـن، زنــان انـقــلابـی بـهـر دفـاع ازمـؤمـنـین میآفـریـنـد
با درس دیـنداری،زخیل نوکـرانش لـشكـرعلـيه مـشـرکـیـن میآفـریـنـد
با رزق شب هنگام و کردارجهادی رهتـوشه برمستضعـفـین میآفـریند
مــردان بـسـیـارنـد یــاران قـیــامـش
قومی چنان قـاسـمسلـیـمانی غلامش
اوشـاهـراه بـنـدگـی را حـفـظ کـرده روحـیـۀ رزمـنـدگـی را حـفـظ کرده
دراوج سختی و بلا و درد ومحنت با عشق،سبک زندگی را حفظ کرده
در زیرزنجـیر اسـارت،استـقـامت! در امر دین،پاینـدگی را حفـظ کرده
در ظلمت زنـدان و در ویـرانۀ شـام آن ماه دین،تابـنـدگی را حفـظ کرده تنها برایش،گریه کردن کار ما نیست درفـعـل ما زیبـندگی را حفـظ کرده
ما درس فـریاد و قـیام ازاوگرفـتیم
این انـتظار و انـتـقام از او گـرفـتـیم